بر اساس مستندات تاریخی ، ایرانیان نخستین فاتحان دریا بودهاند. آنها با شناورها و کشتیهایی که خود میساختند، علاوه بر پیمودن خلیج فارس، بر اقیانوس هند و دیگر دریاها و رودخانهها نیز میراندند. آنها به واسطه تهور و ذکاوتشان در دریانوردی، بازرگانی و حتی در جنگهای دریایی با غلبه بر دشمن به شهرت و اعتبار رسیدهاند. نمیتوان این دستاوردهای بزرگ را پذیرفت بیآنکه به آشنایی آنان به اصول و فنون دریانوردی و مهارت در ساخت کشتیهای بزرگ و کوچک باور داشت. از این رو پرداختن به پیشینه دریانوردی در خلیج فارس و درک نقش ویژه این دریا در حیات اقتصادی، نظامی و سیاسی سرزمین ایران، حائز اهمیت است.
دریانوردی قبل از مادها
غالباً قدیمیترین نشانه دریانوردی ایرانیان را مُهر گلی بهدست آمده در چغامیش، در نزدیکی دزفول، میدانند. کارشناسان بر این باورند که این مهر متعلق به دوران پیش از پیدایش خط است و بر روی آن تصویری از انسانهایی هست که در قایقی سوارند و حدس میزنند فردی که بزرگتر از دیگران به تصویر کشیده شده و سر ریسمانی را در دست دارد که سر دیگر آن به فردی متصل است، شاه یا سرداری است که دیگران را اسیر کرده است. این که، این قایق اشارهای نمادین و اساطیری است یا قایق واقعی، که به تصویر کشیده شده، معلوم نیست، اما با توجه به همین مدرک میتوان به این استدلال رسید که دریانوردی در مکانی که مهر یافت شده، رایج بوده است.
شواهد باستانشناسی مربوط به دوره پروتو-ایلامی یا نیا-ایلامی حاکی از روابط تجاری بین خلیجفارس و دره سند است. در آثار تاریخی این دوره که در چند جای فلات ایران باقی مانده نشانههای تجارت با تمدن سند دیده میشود که کارشناسان آن را به تجارت دریایی منتسب میکنند.
ویل دورانت به نقل از کتاب تواریخ هرودوت، تبار فنیقیان را که مردمانی دریانورد در کنار دریای مدیترانه بودهاند از خلیج فارس میداند و به این دلیل ایرانیان را پیشگام دریانوردی میشمارد. البته هر مورخی در پاسخ به اصل و منشأ این قوم در میماند و ناچار است که اعتراف کند که نه از تاریخ اوایل این قوم و نه اواخر آن، اطلاعات مستندی در دست ندارد. البته نمیتوان سخن دانایان اهل صور را رد کرد که پدرانشان بیست و هشت قرن پیش از میلاد مسیح شهر صور را بنا نهادهاند. گر چه سخن هرودوت که بر پایه گفتههای دانایان صور است در میان مورخان دانشگاهی ارزشی علمی ندارد ولی میتوان فرض کرد که ساکنان ساحلهای کنونی ایران هم مانند بسیاری دیگر از مردمان ساحلنشین از روزگار کهن با فنون دریانوردی آشنا بودهاند.
بر اساس نوشتههای تاریخی مادها به دریا و روابط دریایی توجه چندانی نداشتند. اقتداری در مورد عدم توجه مادها به دریا مینویسد: «روابط تجاری و رفت و آمد غیر منظم بازرگانی و جهانگشایی بین ساکنان جلگه بینالنهرین و کشور عیلام از روزگار دیرین برقرار بود، چون نوبت به مادها رسید، کمابیش این رفت و آمدهای دریایی نامنظم باقی بود ولی به سبب گرفتاری پادشاهان ماد در ولایات شمالی و نبردهایی که از آن طرف خاک ماد صورت میگرفت، پادشاهان ماد کمتر به فکر دریای پارس افتاده بودند»
در قرن ششم ق.م همه خاندانهای پارسی از جنوب دریاچه ارومیه جمع شده و حکومت قدرتمندی را در فارس بزرگ بهوجود آوردند و نام خود را بر کشور جدید و دریای مجاور آن (دریای پارس) نهادند. این اولین برخورد قوم ایرانی با دریای پارس بوده است که با کشورگشاییهای حکومت جدید و قدرتمند، ساتراپیهایی در هرکدام از متصرفات ایجاد شد. ساتراپی «ماکان» که مأمور پاسداری از حوزه تنگه هرمز و عمان و گردآوری خراج و مراقبت از راههای بازرگانی بود در منطقه دریای عمان و خلیج فارس به دستور کوروش به وجود آمد.
هادی حسن باور دارد که هخامنشیان به دریا کشیده نشدند بلکه به سوی آن رانده شدند، زیرا آنان پارسیانی بودند که از راه خشکی به فارس آمدند و کشاورز یا دامدار بودند و با دریا و دریانوردی آشنایی نداشتند. اما هنگامی که امپراطوری آنان در خشکی به سواحل آسیای صغیر رسید و با قدرت دریایی یونان و مصر روبرو شد، چارهای جز کسب قدرت دریایی ندید و در این راه از فینیقیهایِ دریانورد یاری جستند و برای به دست آوردن قدرت مقتدر دریایی راه کوتاهتری را پیمودند. بعد از به دست آوردن نیروی دریایی قدرتمند، برای عبور سریع و آسانتر، به دستور داریوش اول ترعهای بین دریای سرخ و مدیترانه کنده شد. این ترعه که حدود 2450 سال قبل از کانال سوئز حفر شد، تحول عظیمی در دریانوردی قدیم بهوجود آورد. بر طبق کتیبهای که از داریوش به یادگار مانده و در سال 1866 میلادی در 33 کیلومتری مکان ترعه به دست آمد، درباره حفر این کانال آمده است: «من پارسیام، از پارس مصر را گشودم، من فرمان کندن این ترعه را دادم، از رودی به نام پیراوه (نیل) که در مصر روان است، به دریایی که از پارس میآید. سپس این جوی کنده شد چنانچه که فرمان دادم و ناوها آیند از مصر، از میان این جوی به پارس چنان که مرا کام بود».
در منابع یونانی مربوط به دوره هخامنشی نیز، سخن از ناوگان جنگی ایرانیان و جنگهای دریایی آنان آمده است. این که این ناوگان بخشی مستقر در خلیج فارس بوده یا صرفاً برای جنگ با یونانیان در مدیترانه و احتمالاً با برخورداری از تجربه مردمان دریانورد آن ناحیه ساخته شده، روشن نیست.
آنچه که از تمامی این سطور و نوشتههای مورخان ایرانی و غیر ایرانی دست میدهد این است که دریانوردی در دوره هخامنشی، به خصوص به منظور داشتن ناوگان جنگی، در حکمرانی وسیع آنان جایگاهی ویژه داشته و دریای پارس از آن هنگام مرکز دریانوردی ایرانیان بوده است.
با حمله اسکندر و از دست رفتن حکومت هخامنشی، نیروی دریایی نیز ضعیف شده و از هم پاشید. بعد از اسکندر، اشکانیان بر سرکار آمدند که دورهای طولانی بر این سرزمین حکم راندند. اما آنچه که محققان و مورخان درباره آنان گفته و نوشتهاند بسیار کمتر از دیگر حکومتها و در هالهای از تردیدهاست. درباره قدرت دریایی و دریانوردی این سلسله نیز دیدگاههایی متفاوت وجود دارد. اما آنچه که نمیتوان انکار کرد این است که، آنان اقداماتی در این زمینه انجام دادند اما نتوانستند اقتدار هخامنشیان در دریا را به ایران بازگردانند.
احمد مدنی اعتقاد دارد که اشکانیان به راههای خشکی توجه بیشتری داشتند و از همین راهها به چین و هندوستان رفت و آمد میکردند. بنابراین در راه دوباره زنده کردن نیروی دریایی ایران اقدام شایستهای انجام ندادند.
اما امیر ابراهیمی درباره قدرت دریایی اشکانیان میگوید: دولت اشکانی در آن زمان مانند یک مرکز بینالمللی بوده است و کشتیهای آنان از خلیج فارس تا جزیره سیلان و هند شرقی میرفتند و به چنان مهارت و سلطهای در کشتیرانی رسیدند که سنن دریانوردی و دریاشناسی آنان تا دوره اسلامی باقی ماند. تا آنجا که در دوره اسلامی، کشتیرانان عربی و مصری را در همه جا «ناخدا» مینامیدند.
رایین درباره اشکانیان چنین آورده است که فعالیت دریایی اشکانیان اگر چه به پای سلسله قبل و بعد از خود نمیرسید اما درخور توجه بود. اگرچه مناطق شمالی بیشترین مکان فعالیت آنان بود، با این حال جنگهای بینالنهرین و روم مستلزم لشکرکشیهای دریایی بوده است.
ساسانیان بیشتر در فکر تقویت دریانوردی بازرگانی بودهاند و در این راه گامهای بلندی برداشتند، البته از تقویت نیروی جنگی خود در دریا نیز غافل نماندند. شواهد به دست آمده در چین و مطالب سفرنامهها نیز بر دریانوردی تجاری ساسانیان در اقیانوس هند و ارتباط بازرگانی با چین دلالت میکند. سکههای ساسانی زیادی که در چین کشف شده، نشان تجارت دریایی بین چین و ایران ساسانی است. در طول حکومت ساسانی، بنادر زیادی در کناره خلیج فارس برپا شد که این خود نشان از رونق دریانوردی ساسانی است. آرتور کریستنسن میگوید: اردشیر اول ساسانی بندرهای خلیج فارس را گسترش داد و با تقویت ناوگان تجاری و نظامی توانست قدرت و نفوذ خود را در خلیج فارس بر ناوگان روم و حبشه تحمیل کند. تجارت دریایی با چین رایج بوده و کالاهایی چون وسمه، قالی و سنگهای گرانبها به آنجا صادر میشد.
شواهدی زبانشناختی، تاریخی و جغرافیایی، از حضور دریانوردان ایرانی و فارسی زبان در اقیانوس هند وجود دارد. یکی از آنها کلماتی چون «بندر» و «بار» است که از گذشته دور تا کنون به همان معنی رایج این واژهها در آن مناطق بهکار میرود. نام برخی شهرها و نواحی ساحلی در هند، که واژه بندر یا بار دارد، نشان از ارتباط طولانی ایران و هند است. در هند بیش از 40 شهر و مکان نام بندر دارد. پسوند بار در واژههای «مالابار» و «زنگبار» نیز نشان از رواج زبان فارسی در این نواحی بوده است.
با ظهور اسلام در ایران و گسترش نفوذ مسلمانان تا سواحل خلیج فارس، آنان ناچار شدند نیروی نظامی خود را در دریا نیز تقویت کنند. اگر چه در سورههای قرآن حدود سی بار از کشتی با نامهای مختلف فلک، سفینه یا جاریه نام برده شده است، اما بیشتر نویسندگان بر این باورند که عربهای شبه جزیره عربستان با دریانوردی آشنا نبودند. شواهد نشان میدهد که تازیان پس از فتح ایران، از دریانوردان ساسانی و دیگر اقوام دریانورد تأثیر گرفته و دریانوردی را آموختهاند.
نامههایی از معاویه و عمر درباره امکان ترتیب دادن ناوگانی در دریای مدیترانه برای حمله به قبرس و روم و قسطنطنیه در تاریخ طبری آمده است. اما این نامهها گویای آن است که خلیفه با دریانوردی ناآشناست و نسبت به آن نظر مساعدی ندارد و معاویه را از کشتیسازی و کشتیرانی منع میکند.
از نوشتههای تاریخی چنین بر میآید که آلبویه در تقویت نیروی دریایی ایران بسیار کوشیده و در دوره حکومت آنها، نیروی دریایی ایران پیروزیهای چشمگیری داشته است. پادشاهان آلبویه تلاش بسیاری برای دستیابی به سواحل و بنادر شمالی و جنوبی خلیج فارس داشتهاند و در گسترش و نفوذ خود در این سواحل و جزایر کوشش زیادی انجام دادهاند.
در زمان سلطه آل بویه و در دوره سلجوقیان، پادشاهان ایران بر تمامی سواحل و بنادر خلیجفارس تسلط داشتند و بیشتر این نواحی زیر سلطه حاکمان فارس و لارستان بود. اما با ورود مغول به ایران، هلاکوخان به تدریج بر تمامی نواحی ایران و سرانجام سواحل و بنادر خلیج فارس نیز تسلط یافت. بعد از انقراض آلبویه، سلجوقیان، اتابکان فارس و تیموریان بر سر کار آمدند که همه این حکومتها، جزایر و سواحل خلیج فارس را زیر نظر خود داشتند.
وقتی از دریانوردی دوره اسلامی سخن به میان میآید، ناگزیر باید به نقش دریا درنوشتههای آن دوره نیز پرداخت، که بزرگترین شاعران و نویسندگان ایرانی که سخنانشان امروزه به راحتی در دسترس است، در همین دوره میزیستند. دریا و کشتی در شعر و ادب فارسی، قصهها و روایات، سرگذشت و افسانهها به فراوانی آمده است. با اینکه تقریباً تمامی شاعران و نویسندگان آن زمان از اقوامی بودند که از دریا دور بوده و در نواحی مرکزی میزیستند، اما به دلیل استفاده فراوانی که ایرانیان از دریاهای شمال و جنوب در طول تاریخ و قبل از استیلای عرب بر ایران داشتهاند، در ذهن و اندیشه هر ایرانی، دریا و امواجش رسوخ کرده و ماندگار شده است. ضربالمثلهای ایران مرکزی و تشبیهات و اصطلاحات این اقوام، واژه دریا را در خود دارد بیآنکه حتی کسانی که در آغاز این اصطلاحات و مثلها را به کار بردهاند، دریا را از نزدیک دیده باشند.
با کنکاشی در دیوان اشعار سدههای پیشین، رنج و زحمت دریا و سفرهای دریایی را میتوان در آنها یافت. برای مثال داستان سفر دریایی حافظ به هند و انصراف او از ادامه سفر به دلیل طوفانی که در آغاز درگرفت، معروف و نشان از رواج سفر دریایی بین ایران و هندوستان بوده است. در دیوان حافظ با ابیاتی روبرو هستیم که واژههای دریا و کشتی در آن آمده است:
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که این دریا به صد گوهر نمیارزد ...
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لـب دریا میکـــرد ...
کشتی شکســتگانیم، ای باد شرطـــه برخیز باشـــد که باز بینیـــم دیدار آشنـــا را ...
چوعاشق میشدم گفتم، که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا، چه موج خونفشــان دارد...
در آثار دیگر بزرگان شعر و ادب پارسی، نمونههایی از این دست فراوان است. در این تمثیلات، نه تنها دریا، بلکه آنچه با دریا معنی پیدا میکند، چون سفر دریایی، موج، مرغان دریایی و ... همه دلیلی بر ذهن توانای افرادی دارد که دریا را دیده یا ندیده درک کردهاند و بعد مسافتی، سبب دوری آنها از این موهبت نگشته است. ورود اسلام به ایران و فروپاشی دولت ساسانی را، بعضی مورخان، آغازی برای دوری ایرانیان و ناآگاهی آنها نسبت به دریا دانستهاند، اما پژوهشها گواه آن است که ایرانیان، دریاهای شمال و جنوب را چون هویت ایرانیشان در ذهن جای داده و با آن بالیدهاند.
در چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی آمده است: که چون محمد بن زکریای رازی به کنار جیحون رسید. گفت خداوند فرموده است: ولا تُلقوا باَیدیکُم اِلَی التَّهلُکه (بقره/ 195)، خویشتن را به دست خویشتن در مهلکه میندازید. گفت دور از حکمت است در چنین مهلکه نشستن. خواهش به او در نگرفت، دست و پای او ببستند و در کشتی نشانیدند و بگذرانیدند.
سعدی نیز در اشعار و نثرهایش بارها با استعاره و مجاز از دریا و سختیهای آن سخن گفته است:
ز دریای عمـــــــــان بر آمد کسی سفر کرده هامون و دریا بسی...
از ورطــــه ما خبــــــــــر ندارد آسوده که بر کنار دریاسـت ...
به خود سر فرو برده همچون صدف نه مانند دریا برآورده کـف ...
صائب تبریزی:
کشتی ما چون صدف در دامن ساحل شکستوقت موجی خوش که در آغوش دریا بکشنـد...
به گرداب بلا چون انداختی کشتی ما را لبی خشک از شکایت چون لب دریا کرامت کن...
عطار نیشابوری:
قعر دریا چگـــونه داند باز آن کسی کو به ساحل افتادهست...
کشتی بر آب دریا هست و من منتظر تا باد دریا چون جهـــــد...
فردوسی:
یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سنـــد
ز کشمیـــر تا پیش دریای چیـــــن براو شهــــریاران کنند آفرین ...
به شهـــر کجـــاران به دریای پارس چه گوید ز پهنا و بالای پارس ...
نمونههایی از این گونه در ادب فارسی فراوان است و دریا به معانی مختلف دیگری نیز به کار رفته است و استادان ادب فارسی به شیوایی درباره آنان سخن گفته و شرح و توضیح دادهاند.
ورود پرتغالیها و دیگر اروپاییان به ایران، همزمان با گسترش و نیرو گرفتن سلسله صفویه بود. پرتغالیها در این دوره بر خلیج فارس تسلط یافتند و در جزایر و سواحل آن قلعههای نظامی برپا کردند و علاوه بر سلطه نظامی، به بازرگانی و تجارت پرداختند و اقتصاد سواحل را در دست گرفتند. در سال 866 شمسی برابر با 1487 میلادی دو نفر از طرف دولت پرتغال، مأموریت یافتند که سرزمینهایی که ادویه دارند را کشف کنند. به دنبال این مأموریت و نوشتن شرح سفر توسط این افراد، توجه دولت پرتغال به خلیج فارس و جزایر آن جلب شد و به فکر تصرف آن افتاد. یازده سال بعد، واسکودوگامای پرتغالی با رفتن به هند این راه دریایی را برای دیگر پرتغالیها گشود.
پس از آن آلبوکرک به خلیج فارس آمد و در عین اشغالگری و جنایت نسبت به مردم منطقه، تغییر وتحولی در صنعت کشتیسازی و ناوبری بهوجود آمد. چون با ورود آنان منابع و نوشتههایی درباره دریانوردی نیز در منطقه بسیار زیاد شد. اما به آسانی میتوان دریافت که ایران در طول دوره صفوی نیروی دریایی قابل توجهی نداشت، زیرا برای بیرون راندن پرتغالیها و آزاد کردن بندرعباس از سلطه آنان مجبور به کمک گرفتن از ناوگان دریایی انگلیس شد. اما کماکان تجارت دریایی بین هند و آفریقا با خلیج فارس پابرجا بوده است.
نادر شاه برای تشکیل یک نیروی دریایی و جنگنده، دستور ساخت بیست فروند کشتی جنگی را به کشتیسازان بندر سورت، که یکی از بنادر هندوستان است، داد. اکثر کشتیسازان و ناخدایان سورتی و یا مالکان کارگاههای کشتیسازی، پارسیانی بودند که اجداد آنان پس از حمله اعراب به ایران به هندوستان مهاجرت کرده و در این بندر به کار ساختن کشتی مشغول بودند. او همچنین دستور ساخت دو کشتی را به گلافان[2] بندرکنگ داده بود و برای ساخت آنها بودجهای نیز در اختیارشان قرار داده بود که این بودجه در حمله ملک تیهال به عباسی و کنگ از بین رفت.
بعد از آن با قدرت گرفتن ناوگان دریایی ایران، نادر شاه برای تأمین کشتیهای مورد نیاز خود و رهایی از کمک ناوگان شرکتهای هند شرقی انگلیس و هلند، دستور ایجاد کارگاههای کشتیسازی در دو بندر بوشهر و کنگ را داد. این خود گویای پیشرفته بودن این دو بندر در پیشه دریانوردی در دوره حکومت افشار است. نادر با همین امکاناتی که برای ناوگان جنگی خود فراهم کرد توانست بحرین و سپس بخشهایی از عمان از جمله مسقط را تصرف کند.
در دوره قاجاریه به مدد ارتباط ایران و اروپا، پیشرفتهایی در زمینه ناوبری و دریانوردی روی داد. مظفرالدین شاه یک فروند کشتی به نام «کشتی مظفری» خریداری کرد که بعدها به علت بیمبالاتی از بین رفت. ناصرالدین شاه نیز دو فروند کشتی کوچک از یک شرکت کشتیسازی آلمانی خرید که یکی را «شوش» و دیگری را «پرسپولیس» نامید.
در آن دوره نیروی دریایی ایران بسیار تحت تأثیر و نفوذ دولت انگلیس بود. با تأسیس شرکت انگلیسی کمپانی هند شرقی در هند و به وجود آمدن شعبههایی از این کمپانی در سواحل جنوبی ایران، برای داشتن روابط تجاری با این کشورها و سهولت در این امر، روابط تجاری دریایی چون گذشته بین ایران و هند و آفریقا برقرار بوده است.
زمانی که رضاشاه به حکومت رسید، زمام امور کشور از هم گسیخته شده بود و اختیار سواحل جنوبی ایران به خصوص هنگام و باسعیدو به دست دولت انگلیس افتاده بود. اما رضا شاه علیرغم همه کارشکنیهایی که با آن روبهرو بود، دستور احیای نیروی دریایی ایران را صادر کرد. او در سال 1306 سفارش خرید چند فروند کشتی جنگی و یدککش را به مؤسسهای ایتالیایی داد و دانشجویانی را نیز برای یادگیری فنون و علوم جدید دریانوردی به ایتالیا فرستاد. در سال 1311، ناوها به همراه افسران فارغالتحصیل به سواحل جنوبی ایران آمدند و ناوگان دریایی ایران بار دیگر به طور رسمی احیا شد. با این کار، نیروی دریایی انگلیس، پایگاههای دریایی خود در هنگام و باسعیدو را تخلیه کرد، و از ورود غواصان سواحل بیگانه برای صید مروارید به مناطق مرواریدخیز جنوب جلوگیری گردید (نوربخش و ودادی،1386: 148-150). دولت ایران موفق شد با این نیروی تازه نفس و با به اهتزاز درآوردن پرچم ایران در خلیج فارس و دریای عمان، نفوذ و حاکمیت خود بر این مناطق را، که از دوره افشار از دست داده بود، دوباره به دست آورد.
بر طبق شواهد و اسناد به دست آمده، از گذشته های دور، دریایی را که امروزه خلیج فارس مینامیم، با نامها و اصطلاحاتی ذکر کردهاند که نشانی از پارس و پارسی در خود دارد. این نام ها اگر چه به زبان ها و خطوط مختلف و متفاوتی به دست ما رسیده است، اما همه استناد بر پارس بودن نام این دریا دارند.
نام خلیج فارس پیش از ظهور اسلام
قدیمیترین نامی که از خلیج فارس به جا مانده، مربوط به قبل از ورود آریاییان به فلات ایران است. در کتیبههای باستانی مربوط به آسوریان از این دریا با اصطلاح «نارمرتو» (Nārmarratū) که به معنی رود تلخ است، یاد کردهاند. بعد از آن میتوان از کتیبهای نام برد که از داریوش بزرگ در کانال سوئز به دست آمده و دریایی را نام برده است که از پارس میآید. با این تفسیر نمیتوان جز خلیج فارس، دریایی دیگر را تصور کرد.
فلاویوس آریانوس (Flavius Arrianus) دیگر مورخ یونانی که در قرن دوم میلادی میزیست در کتاب خود آنابازیس که تاریخ سفرهای جنگی اسکندر است، نام این دریا را «پرسیکون کا ای تاس» (persikonkaitas) آورده که ترجمه تحتاللفظی آن، خلیج فارس است.
استرابن جغرافیدان نامی یونانی که در نیمه دوم قرن آخر قبل از میلاد و نیمه اول سده اول میلادی میزیست در کتاب جغرافیای خود به دفعات از خلیج فارس نام برده و تاکید کرده است که عربها بین خلیج عرب (دریای سرخ) و خلیج فارس جای دارند.
بطلمیوس بزرگترین جغرافیدان قرن دوم میلادی در کتابش این دریا را با نام «پرسیکوس سینوس» (persicus sinus) آورده است که دقیقاً معنای خلیج فارس را در خود دارد.
جغرافیدانی ایرانی به نام سهراب که در قرن سوم هجری میزیسته در کتاب خود، عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره مینویسد: دریای پارس دریای بزرگی است در جنوب.
بزرگ بن شهریار ناخدا رامهرمزی در کتاب عجایب هند که در سال 342 هـ.ق تألیف شده نوشته است: «عجایب دریای پارس این است که گاهی در شب هنگام، امواج دریا مضطرب شده و به هم برمیخورند و از تصادم با هم متلاشی میگردند همچون شعلههای آتش به نظر میآیند به قسمی که مسافرین دریا گمان میکنند در دریای آتش سیر مینمایند».
مورخ مشهور قرن چهارم هجری ابوالحسن علی بن الحسین بن علی مسعودی در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر مینویسد: «از این دریا که دریای هند یا حبشی باشد خلیجی دیگر منشعب شود که دریای پارس است و آن منتهی به شهرهای ابله و خشبات و آبادان میشود... و این خلیج مثلثی شکل است».
در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که قدیمیترین کتاب جغرافیایی به زبان فارسی است و در سال 372 هـ.ق تألیف شده، نام این دریا خلیج پارس آمده و این چنین نوشته شده است: «چهارم خلیج پارس خوانند از حد پارس برگیرد با پهناء اندک تا به حدود سند».
ابن بلخی در کتاب فارسنامه که در حدود سال 500 هجری به فارسی نوشته این دریا را دریای پارس نامیده است.
ابوعبدالله زکریا بن محمود بن محمود قزوینی که در سال 682 هجری درگذشته است در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات بخشی را با عنوان «بحرالفارس» آورده و درباره آن مطالبی را بیان کرده است.
حمدالله مستوفی در کتاب نزهه القلوب آورده است: «و ایران زمین را ... حد جنوبی از بیابان نجد است که به راه مکه است و آن بیابان را طرف یمین با ولایت شام و طرف یسار را با دریای فارس که متصل به دریای هند است، پیوسته است».
خلیج العربی که به رومی آن را «سینوس آرابیکوس» (sinus arabicus) یعنی خلیج عربها میگفتند در تاریخ و جغرافیای قدیم، به دریای سرخ که بین بابالمندب و کانال سوئز قرار دارد گفته میشد و به دلیل شنهای سرخ ساحل آن را به یونانی «اریتره» (Erithree) و به لاتین «ماره روبروم» (Mare Rubrum) یعنی دریای سرخ میخواندند که به آن «دریای قلزم» نیز میگفتند. هرودوت مورخ مشهور یونانی نیز در تاریخ خود بارها دریای سرخ را خلیج عرب نامیده است. در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که در سال 372 هـ. ق تألیف شده به صراحت دریای سرخ را خلیج العربی نامیده است.
منابع
ابن بلخی، (1313). فارسنامه، به کوشش سید جلالالدین طهرانی، تهران: مطبعه مهر تهران.
اقتداری، احمد، (1356). خلیج فارس، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
اقتداری، احمد، الف، (1389). خلیج فارس از دیرباز تا کنون، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر.
اقتداری، احمد، ب،«خلیج فارس و نام آن»، مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، فروردین و اردیبهشت 1389، شماره 271و 272، (ص62-69).
امیر ابراهیمی؛ عبدالرضا، (بیتا). خلیج فارس، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
پارسا، علی، (1391). بادبانهای جنوب دریانوردی بادبانی در خلیج فارس و اقیانوس هند، تهران: فرهنگ نشر نو.
حافظ شیرازی، خواجه شمسالدین، (1377). دیوان حافظ، تصحیح علامه قزوینی، تهران: شقایق.
حدود العالم من المشرق الی المغرب، (1340). به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران: چاپخانه دانشگاه تهران.
حسن، هادی، (1371).سرگذشت کشتیرانی ایرانیان،ترجمه امید اقتداری، تصحیح احمد اقتداری، تهران: به نشر.
دورانت، ویلیام جیمز، (1378). تاریخ تمدن، جلد اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
دهخدا، علیاکبر، (1325). لغتنامهدهخدا،ج2،تهران: چاپخانهمجلس.
رامهرمزی، ناخدا بزرگ بن شهریار، (1348). عجایب هند، ترجمه محمد ملکزاده،تهران: انتشاراتبنیاد فرهنگ ایران.
رایین، اسماعیل، (1350). دریانوردی ایرانیان، جلد دوم، تهران: چاپخانهسکه.
رایین، اسماعیل، (2536). دریانوردی ایرانیان، جلد اول، تهران: سازمان انتشارات جاویدان.
سعدی، شیخ مصلحالدین، (1363). بوستان سعدی، تهران: انتشارات کمیسیون ملییونسکو در ایران.
سعدی، شیخ مصلحالدین، (1380). غزلیات سعدی، بر اساس چاپ شادروان محمدعلی فروغی، تهران: شرکت انتشاراتی فکر روز.
سهراب، (1376). عجایب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره، ترجمه دکتر حسین قرهچانلو،تهران: پژوهشگاهفرهنگوهنراسلامی.
صائب تبریزی، میرزا محمدعلی، (1375). دیوان اشعار، ج 3، به کوشش محمد قهرمان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
صائب تبریزی، میرزا محمدعلی، (1375). دیوان اشعار، ج7، به کوشش محمد قهرمان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
عطار نیشابوری، فریدالدین، (1345). دیوان عطار، تصحیح دکتر تقی افضلی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
فردوسی، ابوالقاسم، (1354). شاهنامه فردوسی، ج 1، به کوشش محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور.
فردوسی، ابوالقاسم، (بیتا). شاهنامه فردوسی، ج 4، به کوشش محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور.
کریستنسن، آرتور، (1388)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشیدیاسمی، تهران: راستی نو.
کمونی قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود، (1390). عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، مترجم ناشناس، به کوشش بیگ باباپور و مسعود غلامیه، قم: مجتمع ذخائر اسلامی.
مدنی، احمد، (1342). دریانوردی در خلیج فارس و پیشینه تاریخی آن، ج2، تهران: سمینار خلیج فارس.
مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابیبکر بن محمد بن نصر مستوفی، (1378). نزهه القلوب، به کوشش دکتر سید محمد دبیر سیاقی، تهران: انتشارات طه.
مسعودی، ابوالحسین علی بن حسین، (1365). مروج الذهب، جلد اول، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
مشکور، محمد جواد، (2535). نام خلیج فارس در طول تاریخ، تهران: وزارت اطلاعات و جهانگردی.
نظامی عروضی، احمد، (1383). چهارمقاله، به اهتمام دکتر محمد معین، تهران: جامی.
نوربخش، حسین، ودادی، حمید، (1386). تاریخ دریانوردی ایرانیان، تهران: روابط عموی و امور بین الملل سازمان بنادر و کشتیرانی.
نوربخش، حسین، (1376). ایرانیان دریانورد پیشگام و نوآور دریاها، تهران: انتشارات روابط عمومی و ارشاد اسلامی کشتیرانی جمهوری اسلامی.