به بیان یک نمونهی دیگر از نمونههای توازن بیمانند در کائنات پروردگار اکتفا میکنیم.
استاد وحیدالدین خان مؤلف کتاب عظیم «الإسلام یتحدی» با تکیه بر رهآوردهای علم، پیرامون تفسیر اعجاز علمی آیهی کریمهی ۲ سورهی «فرقان» و آیهی کریمهی ۱۹ سورهی «حِجر» از نظم محیرالعقول زمین سخن گفته، مینویسد:
زمین مهمترین عالمی است که ما آن را شناختهایم، زیرا در آن احوال و اطواری را میبینیم که در هیچ جای دیگری از این کائنات بزرگ قادر به رؤیت آنها نگردیدهایم. در حالی که زمین در ضخامت خود با ذرهیی از این کائنات عظیم الهی برابری کرده نمیتواند. پس چه عظیم است نظم و اعجاز خلقت در این کائنات بزرگ!!.
از باب نمونه به مواردی از نظم خارقالعاده در همین سیارهی کوچک ما توجّه نمایید:
اگر حجم زمین کمتر و یا بیشتر از آنچه هم اکنون است میبود، زندگی برروی آن محال بود. مثلاً اگر زمین در حجم کرهی ماه یعنی به اندازهی یک چهارم قطر فعلی آن میبود، قوهی جاذبهی آن به یک ششم جاذبهی فعلی کاهش مییافت. در نتیجه زمین نمیتوانست آب و هوای پیرامون خود را نگه دارد. چنانکه وضعیت در کرهی ماه اینچنین است که نه آبی در آن وجود دارد و نه هم پوشش هوایای، که البته دلیل آن فقط ضعف قوهی جاذبه در آن میباشد.
از جهت دیگر پایینآمدن قوهی جاذبه در زمین به اندازهی قوهی جاذبه در ماه، به بالارفتن درجهی برودت هوا از طرف شب منجر میگردید، در حدی که تمام اشیای موجود در زمین به انجماد کامل میپیوست. به موازات آن درجهی حرارت در روز تا بدانجا بالا میرفت که تمام آنچه را برروی زمین است، پاک میسوخت.
از سوی دیگر، نقص حجم زمین به مستوای حجم قمر، سبب آن میگردید که زمین مقادیر بزرگی از آب را در خود نگه داشته نتواند، در حالی که کثرت آب برای استمرار اعتدال موسمی در زمین، یک امر ضروری است. از این جهت است که یکی از دانشمندان این وضع را به «گردونهی بزرگ توازن ـ Great Balance Wheel» لقب دادهاست.
از نتایج دیگر کمبود حجم زمین به مستوای حجم قمر، بالارفتن پوشش هوایی زمین در فضا و سپس متلاشی شدن آن بود. چنین وضعی به بالارفتن درجهی حرارت زمین تا نهایت معدل ممکن آن و سپس پایین آمدن آن تا پایینترین درجات آن میانجامید.
برعکس اگر قُطر زمین دوچند قُطر حالیهی آن میبود، نیروی جاذبهی فعلی آن نیز به همان اندازه مضاعف میگردید و در این حالت پوشش جوّی زمین -که هم اکنون در فاصلهی پنجصد مایلی آن قرار دارد- پایین میآمد. نتیجهی این وضعیت آن بود که فشار هوا در هر اینچ مربع، از پانزده رطل به سی رطل میرسید و این فشاری است که بدترین اثر را بر زندگی موجودات حیه میگذارد.
همین طور اگر حجم زمین مثلاً به اندازهی حجم کرهی خورشید میبود، قوهی جاذبهی کنونی آن یکصد و پنجاه برابر فعلی مضاعف میگردید و پوشش هوایی آن نیز به جای پنجصد مایل، فقط به فاصلهی چهار مایلی زمین میرسید و فشار جوّی به معدل یک تن در یک اینچ مربع ازدیاد مییافت. که دراین وضعیت قطعاً پیدایش اجسام حیه بر روی زمین مستحیل بود. و این از بُعد نظری به معنی آن است که وزن حیوان یک کیلویی در اثر غلظت هوا به پنجصد کیلو افزایش مییافت. چنانکه حجم انسان به حد حجم یک موش بزرگ کم میگردید که در این حالت، موجودیت عقل در انسان مستحیل بود، زیرا وجود عقل در انسان به بافتهای عصبی بسیاری در جسم نیازمند است که این امر محقق نمیشود مگر آنگاه که حجم جسم به مقدار معینی از رشد خود قرارداشته باشد.
ما انسانها ظاهراً بر روی زمین ایستادهایم. لیکن صحیحتر آن است که بگوییم: ما با پاهای خود در آن معلق و بر سرهای خود در آن افگندهایم. برای توضیح این امر باید گفت: زمین در واقع مانند کرهی معلقی است که انسان ساکن آن است. پس وضعیت بعضی از مردم نسبت به بعضی دیگر در این کرهی معلق در فضا این است که مثلاً ساکنان امریکا در زیر پای ساکنان هند به سر میبرند و ساکنان هند در زیر پای ساکنان امریکا زندگی میکنند، زیرا ما میدانیم که گردونهی ما به جای خود ثابت نیست، بلکه با سرعتی که مقدار آن هزار مایل در ساعت است، حرکت دورانی دارد. این امر وضعیت ما را در سطح زمین همانند وضعیت یک سنگ ریزهی نهاده شده بر کنارهی یک چرخ گاری که با سرعت زیادی در حال چرخش باشد قرار میدهد. سنگریزهیی که نزدیک است سرعت حرکت چرخ، آن را به فضای بینهایت پرتاب کند. اما زمین ما را به فضای بینهایت پرتاب نمیکند بلکه ما در آن بر قرار هستیم، چرا و چگونه؟
به این دلیل که زمین از یک سو دارای قوهی جاذبهی غیر عادی است که با این جاذبه همه چیز را به خود محکم میبندد، و از سوی دیگر زمین دارای فشار هوا است. بناءً جاذبهی زمین از یکسو و فشار هوا از سوی دیگر، همچون دو تسمهی قوی ما را به نسبت معینی بر روی زمین نگه میدارند. یعنی در واقع با این دو تسمهی محکم است که ما از هر سو به این کرهی زمین بسته شدهایم.
فشار هوا در هر اینچ مربع، نزدیک به ۱۵ رطل است، به این معنی که: هر انسان نزدیک به (۲۲۸.۴۰) رطل از فشار جوی را بر جسم خود تحمل میکند. لیکن انسان این وزن را احساس نمیکند، از آن روی که هوا نه از یک ناحیه بلکه از تمام نواحی بر او به طور متوازن فشار میآورد. چنانکه وقتی ما درآب شنا میکنیم همین عملیه رونما میشود.
از این کهه بگذریم، هوا خود ـ که نام رسمی ترکیبهای مختلفی از گازهاست ـ دارای فواید بسیاری است که حصر آن در یک کتاب ممکن نمیباشد.
نیوتن از خلال مطالعات و مشاهدات خود به این نتیجه دست یافت که بعضی از اجسام بعضی دیگر را به سوی خود میکشند. اما او نتوانست علت این امر را بشناسد لذا اعتراف کرد که برای این عملیه تفسیری را ارائه کرده نمیتواند.
«هایت هید» با ذکر این قضیه میگوید:
«نیوتن با این اعتراف خود، از یک حقیقت فلسفی بزرگی پرده برداشت، آن حقیقت این است که اگر طبیعت بدون روح میبود، هرگز خود را تفسیرکرده نمیتوانست. چنانکه شخص مرده هرگز نمیتواند برای ما واقعهیی را حکایت کند. پس بیگمان تمام تفسیرهای طبیعی و منطقی نهایتاً مفید این حقیقت هستند که هدفی را اظهار نمایند، زیرا مرده نمیتواند حامل هدف بوده باشد».
استاد وحیدالدین خان میگوید: «من این سخن هید را یک گام جلوتر برده و میگویم: اگر این کائنات تحت سلطهی ذات صاحب ادراکی نیست، پس چرا این روح عجیب در آن وجود دارد؟».
قطعاً زمین در هر بیست و چهار ساعت یک بار بر محور خود میچرخد. معنی این امر آن است که زمین به سرعت یک هزار مایل در ساعت بر محور خود حرکت میکند. پس اگر فرض کنیم که این سرعت به دو صد مایل در ساعت پایین آید، در آن صورت اوقات شب و روز ما ده برابر بیش از حالت کنونی میشود و در این صورت نتیجه آن خواهد بود که خورشید با گرمای شدید خود همه چیز را بر روی زمین خواهد سوخت و آنچه هم که در پایان روز باقی بماند، سرمای شدید شب به حیات آن خاتمه خواهد داد.
گرمای سطح خورشید دوازده هزار در جه فارنهایت، و مسافت میان آن با زمین در حدود (۹۳۰۰۰۰۰۰) مایل است و این فاصلهی هولناک هیچگاه کم و زیاد نمیشود. قطعاً در این امر درس عبرتی بزرگ برای ما نهفته است، زیرا اگر این فاصله کمتر از آنچه هم اکنون است میبود و خورشید مثلاً به اندازه نصف این فاصله به زمین نزدیک میگردید، در نتیجهی حرارت زیاد، بیدرنگ تمام برگهای درختان میسوخت. و اگر این فاصله دورتر میشد و مثلاً به دو چند حد فعلی خود میرسید، برودت شدید حاصله از این وضع دامنهی حیات را از کرهی زمین برمیچید.
از اینکه بگذریم، زمین دایرهیی در فضاست که کارش را با زاویهی (۳۳) درجه انجام میدهد. امری که از آن چهار فصل به وجود میآید و در نتیجهی آن اکثریت مناطق زمین آمادهی سکونت و زراعت میگردد. پس اگر زمین بر این زاویهی معینه خود قرار نمیداشت تاریکی هر دو قطب را در تمام سال میپوشانید و بخار دریاها به شمال و جنوب میرفت و نتیجتاً بر روی زمین جز کوههای برف و بیابانهای پهن خالی از سکنه، چیز دیگری باقی نمیماند. به همین ترتیب عوامل تأثیر گذار زیاد دیگری نیز به وجود میآمد که حیات را بر روی این کره مستحیل میگردانید.
جیولوجیستها میگویند: اگر ضخامت قشر زمین به مقدار ده قدم بیشتر از وضع کنونی میبود، اکسیژن آن که به نوبهی خود اعصاب زندگی است، به کلی ناپدید میگشت و به هیچ وجه ممکن نبود که در غیاب اکسیژن زندگی بر روی زمین پابرجا بماند.
و اگر پوشش هوایی زمین از آنچه هم اکنون هست نازکتر میبود، شهابسنگها و نیازکها هر لحظه غلاف جوی را میشکافتند و در آن هنگام زمین بدون تردید میدان برخورد اجرام سرگردان آسمانی و یا اجسام پرتاب شده از فضای بینهایت میگردید و علاوه بر آنکه ممکن بود این امر قیامتی بر روی زمین بر پا گرداند، خود سبب میشد تا ما زمین را در شب تماماً نورانی ببینیم.
آری، این توازن در کمیتهای حیاتی ای که ما در زندگی خود بدان نیاز داریم، جداً در همه چیز اعجاب انگیز است. و از آنجا که ما نمیتوانیم همه اگرها در این رابطه را در اینجا و در این رساله مطرح کنیم، از آن که خود این مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد پس به آخرین مثال در این رابطه توجّه نمایید:
غلاف یا پوشش جوی دورادور زمین از شش گاز مختلف النوع ترکیب گردیده است که از آن جمله (۷۸) درصد گاز نیتروژن، (۲۱) درصد گاز اکسیژن و بقیه گازهای دیگری اند که به نسبتهای بسیار کمتری در آن وجود دارند. این پوشش یا غلاف جوی در هر اینچ مربع به میزان (۱۵) رطل بر زمین فشار میآورد که میزان اکسیژن در این فشار (۳) رطل در هر اینچ مربع است و مقادیر دیگر اکسیژن موجود، جذب زمین میشود. پس اکسیژن فقط وسیلهی حیات زنده جانهای روی زمین نیست، بلکه وسیلهی تنفس حیوانات موجود در دریاها و حتی لایههای خاکی زمین نیز میباشد. حالا سؤال در اینجاست که این گازهای شدید الحرکت، چگونه با حفظ مقادیر معین و متناسب خود در فضا جمع شده اند؟
جواب این است که: اگر نسبت اکسیژن به جای (۲۱%) مثلاً (۵۰%) یا بیشتر از آن میبود، قابلیت احتراق به همان پیمانه افزایش مییافت و اگر تصور کنیم که با نسبت (۲۱%) اکسیژن یک درخت در جنگلی بسوزد، ارتفاع این نسبت تا (۵۰%) انفجار برق آسایی ایجاد میکند که تمام آن جنگل را فقط در یک لحظه به آتش میکشاند.
و اگراین نسبت مثلاً به (۱۰%) پایین میآمد، ممکن بودکه حیوانات در امتداد قرنها با این مقدار از سطح پایین اکسیژن عادت بگیرند، اما محال بود که تمدن انسانی در چنین نسبت پایینی شکوفا گردد. چه بر فرض اینکه انسان در این وضعیت قدرت ادامه حیات را میداشت، هرگز نمیتوانست کارهای عادی روزانهی خود رابه طور معمولی پیش ببرد، زیرا مستحیل بود که بافتها و سلولهای بدنی و عقلی آن تحت چنین شرایطی رشد و نمو نمایند.
پس بیگمان اکسیژن، هیدروژن، اکسید کاربن دوم و گازهای کربونیک دیگر با اختلاف اشکال و انواع خود، با هم ترکیب گردیده و عناصری را میسازند که برای حیات موجودات حیه و نیز برای اساسیات حیات انسانی،، دارای اهمیت بس عظیمی است و بنا برا ین، به میزان (۱ بر ۱۰۰۰۰۰۰۰) احتمال این امر وجود ندارد که این گازها به تناسب مطلوب و معین خود و با تمام ویژگیهایی که برای حیات لازم و ضروری است از طریق تصادف برسیارهی معینی وجود پیدا کنند، از این جهت یکی از بزرگان عرصهی دانش طبیعی میگوید:
»Science has no explanation to offer for the facts, is to say it is, accidental, is to defy mathematics«
یعنی: «علم هرگز قادر به ارائهی هیچگونه تفسیری برای حقایق نیست و این سخن که این حقایق به طور اتفاقی به وجود آمدهاند، نیز یک نوع تصادم با ریاضیات محسوب میشود».
بنابراین، در اینجا و درهمه جای این خلقت بیکرانهی منظم و موزن الهی است که در برابر خالق عظیم متعال آفریننده سر عجز و نیاز و انکسار بندگی فرود میآوریم.
و همچنان در برابر اعجاز علمی خیرهکنندهی آیات قرآنی که با ندایی بلند بر نظم، توازن و دقّت در همه چیز کائنات تأکید میگذارند، با تمام خضوع و فروتنی میایستیم و میگوییم:
«سُبْحَانَكَ مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً». «پاکی تو ای پروردگارا! این همه را که به باطل نیافریدهای».
و در اینجاست که خاضعانه در برابر آیهی ۲ سورهی «فرقان» قرار میگیریم که میگوید:
﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا﴾[الفرقان: ۲].
«و هر چیز را آفرید و بدانگونه که در خور آن بود، آن را به اندازه و میزان دقیقش اندازهگیری کرد».
و در برابر آیهی ۳ سورهی مبارکهی «اعلی» که میگوید:
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ ٣﴾[الأعلی: ۳].
«همانکه آفرید و همآهنگی بخشید و آنکه اندازهگیری کرد و راه نمود».
و آیهی ۳ از سورهی «طلاق» که میگوید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا﴾[الطلاق: ۳].
«خدا فرمانش را به انجام رساننده است، به راستی خدا برای هر چیزی اندازهیی مقرر کرده است».
و آیهی ۲ سورهی «فرقان» که میگوید:
﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا﴾[الفرقان: ۲].
«و برای او شریکی در فرمانروایی نبوده است و هر چیزی را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازهگیری کرده است».
و آیهی ۳۸ سورهی «احزاب» که میگوید:
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾[الأحزاب: ۳۸].
«و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر و متناسب است».
و آیهی ۸ سورهی «رعد» که میگوید:
﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ﴾[الرعد: ۸].
«و هر چیزی نزد او اندازهیی دارد».
و آیهی ۲۱ سورهی «حجر» که میگوید:
﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ ٢١﴾[الحجر: ۲۱].
«و هیچ چیز نیست مگر آنکه گجینههای آن نزد ما است و ما آن را جز به اندازهی معین فرو نمیفرستیم».
و آیهی ۴۹ سورهی «قمر» که میگوید:
﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾[القمر: ۴۹].
«ماییم که هر چیزی را به اندازه معین آن آفریدهایم».
و آیهی ۱۷ سورهی «رعد» که میگوید:
﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا﴾[الرعد: ۱۷].
«همو که از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی به اندازه روان شدند».
و اخیراً آیهی ۱۹ سورهی «حجر» که عنوان این مبحث قرار گرفته است و میگوید:
﴿وَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡزُونٖ﴾[الحجر: ۱۹].
«و از هر چیز به طور سنجیده در زمین رویانیدیم».
شکی نیست که هر پرزهی ناچیزی از پرزههای این کائنات بزرگ، از اتم گرفته تا افلاک، همه به دقّت در نظام موزون و مناسب خود آفریده شده اند. حقیقتی که قرآن کریم یک هزار و چهارصد و بیست سال قبل آن را نه فقط در این چند آیه، بلکه در آیات زیاد دیگری نیز اعلام نموده است اما امروز علم در خوشهچینی از این خوان الوان آستینها را برزده ولی تا به کجا خواهد رفت و تا کجا خواهد رسید؟ پاسخ این است که شمعی است کمسو، افروخته در یک کائنات بینهایت!.
بلی، و همهی این ها فریادگر حضور آن حی قیوم قدیر، و وجود آن معبود مسجود اند اما عقلی در کار باید که بیندیشد، دلی باید که با آهنگ یکپارچه خلقت آن خالق بزرگ هماوا گردد و ذره ای میباید آگاه که به این بیکرانه بپیوندد