«ماجراي سرنگوني ايرباس ايران در تيرماه 67 از زبان همسر و پدر چهار شهید»
  • کد خبر: ۱۱۴
  • | تعداد بازدید: ۸۳۲
  • ۰۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۰:۵۸



مروارید مهر آنلاین گزارش می دهد؛حادثه سرنگوني هواپيماي ايرباس ايران در دوازدهم تيرماه سال 67 توسط نيروي دريايي آمريكا ، نه تنها در تاريخ صنعت هوانوردي كه در تاريخ جنگهايي كه رخ داده هم نادر و البته دلخراش است .

290 نفر انسان كه در آن لحظه يعني حوالي ساعت 10 صبح كه هواپيما اولين دقايق پروازي خود را پشت سر گذاشته بود ، به همه چيز مي انديشيدند ، به 20 دقيقه بعد كه پدر،‌مادر ، خواهر ، برادر با شادماني در فرودگاه دبي با دسته هاي گل به استقبالشان خواهند آمد ،‌به ديدارهايي كه تازه مي شدند ؛‌آن دختران عقد كرده كه قرار بود جشن ازدواجشان را در دبي برپا كنند ،‌آنهايي كه دبي را شهر عسل انتخاب كرده بودند و ...

آري مدعي دموكراسي و مدعي مبارزه با تروريسم بعدا به كاپيتان آن ناو جنگي جايزه داد و تشويق كرد كه 290 نفر انسان تسليم و بي دفاع را به قعر دريا فرستاد و چه خانواده هايي را تا ابد به عزا نشاند . يكي از سرپرستان اين خانواده هاي داغدار آقاي «عبدالرزاق كارگزار» پدر چهار شهيد و همسر شهيد است . شايد او براي تسكين تالم غمناك خود ،‌براي چند نفر و رسانه گروهي بازخواني كرده است اما اگر باز هم بگويد آن غم كهنه هرگز فرو كش نمي كند . به پاي صحبت او نشستيم . از لحظات استقبال مسافران خود در فرودگاه شهر دبي تا بدرقه شهدايش تا ديار ابدي در آرامگاه بستك .

امروزه اگر گشتي در بستك بزنيم قطعا مركز پيش دانشگاهي شهداي كارگزار را خواهيم ديد . خشت خشت اين آموزشگاه در واقع ممزوجي از روح و جان آن شهدا است .

پدر شهيد ماجرا را اينگونه تعريف مي كند.

شب قبل از پرواز خانواده ام به دبي، همسر شهيده ام از بستك تماس گرفت و بعد از سلام و احوال پرسي و پرس و جو از مقدمات سفر و قبل از خداحافظي اين جمله ناخودآگاه به زبان آمد:« آيا شما را فردا خواهم ديد ؟!»‌اين جمله به دل همسرم بد آمد و گفت چرا اين حرف را زدي . خودم هم ناراحت شدم و گفتم دست خودم نبود و حالا ديگر گفتم . خداحافظي كرديم.

آن شب به خاطر همين جمله تا صبح نتوانستم بخوابم و به گونه اي به دلم اثر كرده بود كه قرار است اتفاقي بيفتد.

شايد همسر ايشان هم مثل ايشان تا صبح بخاطر آن عبارت بيدار مانده و اين راز هم هنوز سر به مهر مانده است.

پدر شهدا ادامه مي دهد :‌حوالي ساعت 9:30 صبح كم كم آماده شدم . انتظار رسيدن فاطمه 11 ساله ام ،‌ فريد 9 ساله ام ،‌فرهاد 7 ساله ام و شيرين تر از همه انتظار محمد 8 ماهه ام را با مادر 27 ساله اش با نام خيرالنساء مدكلي را مي كشيدم . پشت فرمان ماشين نشستم و اصلا متوجه نشدم كه چه زماني به فرودگاه دبي رسيده ام . تنها جسمم در ماشين بود ولي خبري از روح سرگردان خود نداشتم . تمامي استقبال كنندگان شاد و مسرور كه مسافران آنها به زودي فرا خواهند رسيد . به جز من كه ضمير ناخودآگاهم آرزوي حركت نكردن آنها را از بستك داشت .

بر روي يكي از صندلي ها در فرودگاه نشستم و به چراغ علامت زني كه در كنار اسم شماره پرواز و شهر ـ كشور بود خيره بودم . رنگ چراغ پرواز بندرعباس سبز رنگ بود. يعني وضعيت عادي است . در همان لحظه كه خيره آن چراغ بودم متوجه شدم كه يكبارگي آن چراغ خاموش شد . چراغهاي ديگر كشورها سبز بود. با عجله به سمت نمايندگي «هما» در فرودگاه دبي رفتم دليل آنرا پرسيدم . آن مسئول خود را پشت ديواره ها و ميز و صندلي هاي باجه از هجوم سوالاتي كه دير يا زود به سمت او سرازير خواهد شد مخفي كرده بود . سوال كردم . ايشان با دستپاچگي كامل گفت اين پرواز نقص فني دارد و ساعت 2 بعداز ظهر به زمين خواهد نشست !‌سكوت كردم از فرودگاه بيرون آمدم و به منزل يكي از بستگان در دبي رفتم . وضعيت را گفتم ايشان اظهار بي اطلاعي كردند . گفتم تلويزيون را روشن كنيد شايد هواپيما ربايي شده باشد.

در اين لحظات آقاي كارگزار تمام جزئيات را به ياد دارد و چنان توصيف مي كند كه گوئي به نظاره ماجرا نشسته اي و تمام حركات او و اطرافيان او را مي بيني . اما شرح احوال اين داغديده را مگر مي توان در يك گزارش و مصاحبه خلاصه كرد شرح اين فراق را يك مثنوي مي خواهد.

او مي افزايد : قبل از ساعت 2 بعدازظهر خواهرزاده ام كه جواني تحصيلكرده بود و گويا خبري هم داشت وارد خانه شد و مستقيم وارد اتاق خود شد . درب اتاق را بست . من احوالي نداشتم و حواسم به كارهاي ايشان نبود. قدرت تفكر و تكلم از من گرفته شده بود وضعيت را پرسيدم ولي باز او گفت : خبري نيست !‌ چند لحظه بعد از اتاق بيرون آمد متوجه اشكهايش شدم . بغض گلوي او را گرفته بود از اشكهاي او باز هم تصور نمي كردم عمق فاجعه اين قدر عميق باشد و باز هم فكر مي كردم هواپيما ربائي شده است. يكي از دوستان به نزدم آمد و گفت بيا تا به نجمه (يكي از مناطق اطراف دبي) برويم . فاصله 20 كيلومتري دبي ـ‌ نجمه را ندانستم چگونه طي نموديم . از ايشان پرسيدم هواپيما ربائي شده ؟ او گفت : «‌كاشكي هواپيما ربائي شده بود» . به زحمت خود را به منزل ايشان رساندم و ديگر از هوش رفته بودم و زماني به هوش آمدم كه در بيمارستان بودم .

آن پدر در آن روزهاي تلخ چاره اي جز آمادگي براي پذ يرفتن واقعيت اين خبر نداشته است . عزاداري در دبي برگزار مي شود . پدر4 فرزند و همسر يك شهيد را در آن دمادم چه كسي توان تسكينش بوده است .چه جمله ويا روضه خواني وي را تالم مي بخشد ؟ عبدالرزاق كارگزار كه داراي شخصيتي واقع بين و واقع گو بوده وهست ادامه مي دهد : كسي نتوانست آنگونه كه بايد مرا تسكين دهد .

يكي از بستگان بنام آقاي عقيل عباسي (از خيرين بنام منطقه ) روزي با فردي به نام (شيخعلي )به نزد من آمدند. شيخ علي گفت : من مي دانم كه شايد در اين روزها كفر هم گفته اي.هر چه گفته اي دروضعيت كاملا نابسامان بوده اي. تو مرتكب هيچ گناهي نشده اي. خداوند ارحم الرحمين است. آن امريكايي مسلماً قصي القلب، بي رحم وخدا بي خبر بوده است . اين مسئله را به خدا بسپار. خانواده تو امانتي بوده اند كه تا اين زمان تو امانت دار بوده اي واز اين

زمان به بعد بايد گفت: « انالله وانا اليه راجعون» سخنان شيخ علي كه عرب و گويا از اهالي كشور عمان بود ،بر من بيش از گفته هاي ديگران تاثير گذاشت .پس از آن استحمام كردم. نماز شام را خواندم و بعد از چند روز تصميم گرفتم به بستك بيايم .

بستك هم در چشم من و هم براي بستكي ها كاملا تاريك شده بود . مردم را گونه اي ديگر ديدم . در بستك دلداري ها و تسكين هاي مرحوم پدرم هم موثر افتاد،‌ پدرم مي گفت قصه تو و قصه دايي من يكي بود. او هم زن و فرزندانش را در يك شب از دست داد. 4 فرزند و همسرش . و اينك تنها آرامش تو آغازي دوباره است . ازدواج تنها راه آرامش تو است .

از كارگر مي پرسم اگر بخواهي در چند جمله آن اتفاق سياه را توصيف كني چه مي گويي؟

او براي چندمين بار تكرار مي كند: « ‌بي حكم خدا حتي يك برگ از درخت نمي افتد به اين مسئله كاملا يقين دارم . از دست دادن اين تعداد از زن و‌ فرزندان حقيقتاً سخت است ولي تنها ماوي و پناهگاهم خدا و اعتقاد به دين محمدي اوست و همچنين تقديري كه به حكم او برايم رقم خورد.

پدر شهدا ادامه در گفتگو با مروارید مهر انلاین مي دهد :‌پدرم حكايتي از زمان پيامبر (ص) تعريف كرد : او گفت روزي در مسجد هنگام نماز صبح خبر فوت همسر يكي از صحابه به گوش پيامبر مكرم اسلام رسيد آن صحابي هم در مسجد بود . ناراحت شد . پيامبر (ص)‌فرمود : قبل از دفن همسر اين برادر مسلمان برويم اول عقد ايشان را با زن ديگري ببنديم . با توصيه هاي پدرم يك سال بعد از آن اتفاق ازدواج كردم .

از عبدالرزاق كارگزار راجع به اجساد شهدا پرسيدم :‌او گفت «‌اجساد محمد 8 ماهه و فاطمه 11 ساله ام پيدا شد و در بستك دفن شد. اما متاسفانه اجساد ديگر فرزندان و همسرم پيدا نشد».

كارگر هنوز هم مغموم است اما به قول خودش تنها ماوايم انالله و انا اليه راجعون است . او تكرار مي كند كه حق فرزندان و ديگر شهداي آن هواپيما را ، ‌خداوند از آمريكا و آن افسرآمريكايي خواهد گرفت و بايقين به اين مسئله آرامش دارم .

بعدها دولت متظاهر آمريكا مبادرت به پرداخت خون بهاي شهدا كرد . اما روحيه يك مسلمان واقعي و همچنين مردم اين منطقه كه صرف نمودن اين ديه را در راه زندگي شخصي قلباً مكروه و ناپسند و نوعي سنگدلي مي دانند ،‌كارگر با تاسي از اين عقيده آنرا صرف امور عام المنفعه مي نمايد كه به گفته خود او حتي اهالي بستك هر نيازمندي كه به نزد او برود براي كسب مغفرت و اجر براي فرزندان شهيدش ،‌همواره كمك كرده و مي كند. ذيلا برخي از اقدامات نيكوكارانه ي عبدالرزاق كارگزار براي خوانندگان محترم مرواريد مهر تشريح مي شود. مرواريد مهر انلاین براي روح آن شهدا و ديگر شهداي اسلام از خداوند منان آمرزش مي طلبد و براي خانواده هاي بزرگ اين شهدا از خداوند صبر مسئلت مي دارد.

گزارش از: یوسف دیوانی 


ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۲
غیر قابل انتشار : ۰
سینا
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
۰
۰
واقعه غمبار و سنگینی است. سخت است مردی داغ 5فرزند و همسرش را یک جا ببیند و جسد بعضی بچه هاش پیدا نشود.. چگونه آقای کارگر بعد از واقعه سر کرده خدا داند وبس. سینا از تهران