گفتگو با حاج ابراهیم عباسی جناحی
سازنده ده ها مسجد،مدرسه و خدمات دیگر
اشاره: در مورخه 7مهرماه سال 94 با خبر شدیم که حاج ابراهیم عباسی در شهر دبی در سن 87 سالگی به رحمت ایزدی پیوسته است. لذا ماهنامه مروارید مهر بر آن شد تا ضمن زنده نگه داشتن نام آن خیر بزرگوار ، مصاحبه ای که در شماره 35 سال 89 چاپ شده بود ، مجددا در سایت مروارید مهر انلاین منتشر نماید.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
او دهه هاست که در غربت زندگی می کند اما هیچ گاه دل از غربت و شهر و دیار نکنده است . هنوز بخوبی با لهجه و گویش جناحی تکلم می کند . در کشور امارات متحده عربی و در شهر دبی هرگز تنها نبوده و نیست . زیرا روزانه دهها دوست ، همشهری ، هم منطقه ای و هموطن با وی ملاقات می کند . در تجارت موفق بوده و منافع حاصل از کسب و تجارت همواره صرف خدمات عمومی کرده است . او تا آنجا که می توانسته از روستاهای محروم غفلت نورزیده است . در حالی که حاج ابراهیم عباسی وارد دهه نهم از زندگی خود شده است به نویسندگی روی آورده و حاصل این عشق چند کتاب است . در یک روز بهاری در دفتر محل کار او در شهر دبی مرا بخوبی پذیرفت . بر خلاف تصورم دفتر کار او بنظرم بسیار ساده و بدون زرق و برق آمد . قاب و تصاویری در دفتر کار ایشان حکایت از تقدیر و تشکر کسانی بود که بنحوی مورد مساعدت ایشان قرار گرفتند. شاعرانی از دور و نزدیک از داخل و خارج از ایران و امارات از او تقدیر نمودند . آنچه در گوشه دفترکار ایشان جلب توجه می کرد ، عکسی از مسجدی بسیار زیبا بود که ابراهیم عباسی آنرا در کشور ایالات متحده آمریکا بنا کرده بود .
*با سلام خدمت شما ، هرچند جنابعالی نیاز به معرفی ندارید اما به رسم روزنامه نگاری خودتان را بیشتر معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی وارد دبی شده اید ؟
بنده ابراهیم عباسی متولد 1307جناح هستم.دارای سه فرزند پسر و 6دختر هستم.جلال تحصیلکرده رشته مهندسی الکترونیک از لندن و در حال حاضر همکار خودم است. عقیل فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه آمریکاست و در حال حاضر در کار تجارت پارچه است. سمیر مهندسی الکترونیک را از یکی از دانشگاههای آمریکا گرفته است و دارای بنگاه معاملات املاک است. یکی از دخترانم پزشک اطفال است. در باره آمدنم به دبی باید بگویم که پدرم تاجر بود و به دبی رفت و آمد داشت من هم از 16 سالگی وارد تجارت شدم. بیشتر اوقات در دبی بودم ، بالاخره اقامت گرفتم و در این جا ماندگار شدم و با دختر عمویم ازدواج کردم و الان50 سال است در دبی ساکن هستم.
*چرا شغل پدر را انتخاب کردید؟
سه برادر داشتم که بزرگترینشان من بودم، یکی در بحرین و دو نفر دیگر در جناح کار می کردند آنها به کار پدر علاقه نداشتند فقط من پیشه ی او را اختیار کردم . بعد از فوت پدر داراییش بین بچه ها تقسیم شد. در نبود پدر مسوولیتهای من هم زیاد شد. مخارج عروسیم را خودم تامین کردم و با سرمایه ای بسیار ناچیز تجارت را شروع کردم. کم کم در میان تجار دبی صاحب اعتبار شدم و روز به روز کار من رونق بیشتری گرفت.
*راز موفقیت خود را در چه می دانید؟
بسیار صبور و پرطاقت هستم. معمولا سالی حداقل ده تا بیست میلیون ضرر می کنم. همیشه به این دسته از اتفاقات می خندم و خوشحال می شوم.چون بعد از هر ضرری مساله خیری پیش می آید . وقتی ایران بودم در زمان رضا شاه در تجارتم بسیار ضربه خوردم، اما هیچگاه شکایت نکردم و همیشه صبور بودم.
*خوانندگان این ماهنامه که شما را می شناسند می خواهند بدانند در چه شاخه ای تجارت می کنید؟
با خنده می گوید از ذغال تا طلا! ما بیشتر تجارت پارچه داریم.
*پسرانتان حرفه پدر را انتخاب کرده اند؟
بله آنها دنباله رو شغل من هستند دو تن از پسرانم با خودم کار می کنند و یکی دیگر در معامله زمین در کشورهای مختلف فعالیت دارند.
*چرا سرمایه ای را که به سختی بدست آورده اید در راه خیر صرف می کنید؟
این کار را وقتی بچه بوده ام به ما یاد دادند و امروز ملکه رفتارمان شده است. از همان جوانی که وارد تجارت شدم تا جایی که توانسته ام به فقرا و نیازمندان کمک مالی کردم، چون می دانستم چیزی از پول و سرمایه برایم باقی نم ماند به جز سرمایه ای که در راه خیر صرف می کنم . هیچ ثروتی برای صاحب آن ماندنی نبوده و نخواهد بود .
*فرزندانتان هم با اعتقادات پدر و مادر در مورد انجام کار خیر موافق هستند؟
آنها هم مراکز عام المنفعه می سازند و اهل خیر هستند، اما افکارشان در برخی موارد با افکار من فرق دارد.مثلا یکی از پسرانم معتقد که یک کار کوچک اما تاثیر گذار در هر نطقه ای از دنیا می تواند بهتر از ساختن صدها مرکز در جایی باشد که کارایی چندانی ندارد، اما در وطن ماست. مثلا مسجدی که در آمریکا ساخته ام بسیار تاثیر گذارتر از بعضی کارهای خیر دیگر می داند. البته خودم هم اعتقاد دارم در شهری مثل دبی نیازی به مسجد نیست و سعی می کنم مسجد و مدرسه و حوزه علمیه در ایران و در مناطق محروم بسازم.
*جنابعالی بیش از 30 مسجد برای مسلمانان اهل تسنن و تشیع در نقاط محروم ساخته اید اما مسجدی که در امریکا ساخته اید ویژگی هایی دارد که در نوع خود بی نظیر است. بگویید چرا و چگونه به این فکر افتادید؟
فرزندم در یکی از شهرهای آمریکا درس می خواند. هر چند وقت یکبار با مادرش به دیدنش می رفتیم. حتی وقتی برای تفریح به سفر می رفتیم به فکر تجارت بودم. در زمان ریاست جمهوری کلینتون زمینی به مساحت 70 هکتار (هکتار آمریکایی معادل 4هزار 600مترمربع است)خریدم، در 12 هکتار آن مسجد ساختم . مراحل احداث 5 سال طول کشید و امروز(یعنی در زمان مصاحبه)4 سال است که به بهره برداری رسیده است. مسجد دارای یک پارکینگ با ظرفیت 40 خودرو ، سالن اجتماعات 800 نفره و سالن غذاخوری ویژه مسلمانان و غیر مسلمان می باشد. به گفته مسلمانان امریکایی بهترین مسجد در آمریکاست. نمازگزار زیادی دارد. گفته می شود هر هفته یک مسیحی در این مسجد به دین اسلام مشرف می شود.(سایت اینترنتی مسجد:
*آقای عباسی شما خودتان یکی از خیرین مدرسه ساز هستید. بفرمایید خودتان در چه مدرسه ای درس خوانده اید؟
سالهای زیادی از آن دوران گذشته است. تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده ام. مدرسه ما را هم یک خیر ساخته بود. مدرسه حاج عبداله کاظم بستکی در جناح. او مقیم هند بود و این مدرسه که از اولین مدرسه های ایرانی است در شهر ما ساخت. تعداد زیادی از همشهریان به خاطر وجود این مدرسه توانستند سواد بیاموزند.
در نظر دارم یا کتابچه ای در این راستا تهیه کنم ولی هنوز فرصت نشده است. مختصرا می توانم بگویم بیش از 20مسجد،10مدرسه ،جاده،مرکز توانبخشی جناح،دانشگاه آزادجناح که در دست ساخت است(در زمان مصاحبه در دست ساخت بود)البته این فعالیتها محدود به هرمزگان نمی شود.
*یک خاطره از دوران جوانی خود بگویید.
خاطره ای که هیچ وقت فراموش نمی کنم، مربوط به بیماری پدرم می شود. در دبی بودم که خبر رسید پدرم بیمار است. قبل از برادرانم به ایران رسیدم. سه چهار روزی نزد پدر بودم . روزی که پدر فوت کرد را هیچگاه فراموش نمی کنم. 19 ذی الحجه بود. من 27 روز قبل یعنی 22 ذی القعده با دختر عمویم عقد کرده بودم.
*اهل رفت و آمد با دوستان و اقوام هستید؟
تا ده سال پیش خانه ما بزرگ بود. مهمان خانه ای داشتیم که در آن پذیرای دوستان و اقوام بودیم، اما چند سال است که در خانه ای کوچک زندگی می کنیم و شرایط مهمان برای چند روز نداریم. البته همسرم خیلی بیشتر از من اهل معاشرت با اقوام است ولی من بخاطر شرایط جسمی توانایی مصاحبت طولانی ندارم. سیزده بار زیر تیغ جراحی پزشکان رفته ام.
*جمله ای بگویید که در این ماهنامه برای همیشه از شما ماندگار بماند.
همدیگر و همه ی انسانهای جهان را دوست داشته باشیم و به پایین تر از خود به چشم حقارت نگاه نکنیم.
همچنانکه شاعری می گوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد اورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
پایدار باشید. با تشکر از شما.
من هم برای این ماهنامه آرزوی موفقیت دارم.