• کد خبر: ۲۷۴
  • | تعداد بازدید: ۱۰۳۹
  • ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۲:۳۲
اخلاق برخی از مردم تجاری است؛ زیرا در نظرشان فقط ثروتمندان‌اند که سخنان و نکته‌های ظریف را می‌دانند و مردم به هنگام شنیدن آن شاد می‌شوند و اشتباهات‌شان کوچک است و مردم از آن چشم می‌پوشند.

اما فقرا و تهیدستان به هنگام بیان سخنان نغز و نکته‌های ظریف، سنگین، بی‌مزه‌اند. مردم هنگام شنیدن سخنان آنان، آن‌ها را به باد تمسخر می‌گیرند و اشتباهات‌شان را بزرگ می‌پندارند، و به هنگام سخنان این قشر، تحمل را از دست داده و فریاد می‌زنند.

اما رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بر غنی و فقیر به طور یکسان مهربان بود. انس می‌گوید: شخصی بیابان‌نشین به نام زاهر بن حرام بود که بسا اوقات وقتی از بیابان می‌آمد، چیزهایی از قبیل پنیر و روغن برای رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) هدیه می‌آورد.

هرگاه می‌خواست نزد اهلش برگردد، رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) چیزی از قبیل خرمای خشک و غیره برایش مهیا می‌کرد. رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) او را دوست می‌داشت و می‌گفت: «زاهر از دوستان بیابان ماست و ما از دوستان شهرنشین او هستیم» و زاهر شخصی بدقیافه و زشت چهره بود.

روزی از بیابان بیرون آمد و به خانه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) آمد و او را نیافت برخی از کالا و وسایل به همراه داشت، آن‌ها را به بازار برد وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) از وی آگاهی یافت به دنبال او به بازار رفت، زاهر را در حالی یافت که مشغول فروش اسباب و کالاهایش بود و عرق از جبینش می‌چکید و لباس‌هایش همان لباس‌های بیابان با شکل و بوی بیابانی بودند. در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) از پشت او را بغل نمود به طوری که زاهر او را ندید و نمی‌دانست که چه کسی او را در بغل گرفته است، زاهر آشفته شد و گفت: رهایم کن. تو کیستی؟ رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) خاموش شد و چیزی نگفت! زاهر می‌کوشید تا خود را از دست رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) برهاند و به پشت سر خودش نگاه می‌کرد. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) را دید، آرام گشت و آشفتگی‌اش برطرف گردید و وقتی آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) را شناخت شروع به مالیدن پشتش به سینه آنحضرت نمود. رسول خدا نیز از باب شوخی صدا می‌زد: «چه کسی خریدار برده است؟ چه کسی برده می‌خرد؟» زاهر به وضع خودش نگاه کرد دید یک انسان نادار، فقیر، شکسته‌حال و بی‌رنگ و روست. گفت: به خدا سوگند! ای رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) تو در معامله‌ات مغبون و زیانبار می‌شوی.

رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) گفت: اما تو در نزد خداوند بی‌ارزش نیستی، بلکه تو نزد خداوند باارزش و قیمتی هستی.

پس جای شگفتی نیست که دل‌های نیازمندان به آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) پیوسته و معلق باشد و با این اخلاق، مالک قلب‌هایشان باشد.

بسیاری از فقرا از ثروتمندان به خاطر بخل در مال و طعام، ایراد نمی‌گیرند، بلکه از این جهت ناراحت هستند که آنان در لطف و محبت و حسن معاشرت بخل می‌ورزند. تو چه‌قدر به روی یک نیازمند تبسم و لبخند زده‌ای و با او به دیده ارزش و احترام نگریسته و رفتار کرده‌ای و در نتیجه او در تاریکی شب دست به دعا برآورده و به وسیله آن رحمت‌ها را از آسمان برایت جلب نموده است، چه‌قدر فراوانند انسان‌های پراکنده‌مو و غبارآلود و ژنده‌پوشی که بر دروازه‌های شهر افتاده‌اند و به آن‌ها توجه نمی‌شود، ولی اگر همین افراد به خداوند در باره کاری که هنوز انجام نشده سوگند یاد کنند، خداوند قسم‌شان را راست نموده و مطابق قسم آنان عمل می‌کند و نزد او مستجاب الدعوات هستند. پس با این ضعیفان همواره خنده‌رو باش.

اشاره...

«بی‌تردید لبخند تو به روی فقرا و نیازمندان، درجات تو را در نزد خداوند بالا می‌برد».

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: