در خاطرات حاج محمد دانشمند/گردآوری استاد محمد خطیبی زاده
  • کد خبر: ۸۹
  • | تعداد بازدید: ۵۶۴
  • ۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۲


با تلاش های اینجانب و موافقت های اداری کارهای احداث مدرسه به سرعت شروع شد و به لطف خدا از پیشرفت خوبی برخوردار بود، خانه از اثاثیه منزل تخلیه شد. تعمیرات جزئی صورت گرفت وسایل مختلف مدرسه از میز و نیمکت و تخته سیاه دانش آموزان گرفته تا میز و صندلی مدیر و مدرسین جملگی آماده و در جای خود قرار گرفتند. احتیاجات پذیرایی در حدود پانصد تا ششصد نفر برای روز جشن تاسیس فراهم شد. حتی از گاراژهای بندرعباس خواهش کردم برای انتقال مدعوین کامیون در اختیارم بگذارند، زیرا در آن زمان از وسایل نقلیه شخصی تا حدودی و از وسایل عمومی مثل اتوبوس یا تاکسی مطلقاً خبری نبود.

اما هنوز مشکل اصلی یعنی تهیه آب در پیش بود. کارخانه کنسرو ماهی بندرعباس دارای تانکری بود که آب مصرفی کارخانه را از «هورمودر» که دارای آب شیرین بود، تامین می کرد و تهیه آب مصرفی جشن با اینهمه مهمان جز از این طریق فوق العاده مشکل بود. متوسل به آقای پزشکی شدم و تلفنی گفتم: رفیق! من دچار مضیقه­ای هستم و گره آن هم توسط تانکر کارخانه کنسرو ماهی باز می شود. ایشان گفتند: نگران نباشید. این با من!

راجع به مدعوین صحبت شد توافق شد روسای ادارات را آقای پزشکی دعوت کنند و سایرین را اینجانب و روز جشن تاسیس مدرسه جمعه هشتم اردیبهشت 1323 تعیین گردید. فردای روز جشن و افتتاح دبستان تمام دانش آموزان مدرسه چهار کلاسه که فقط حدود 35 نفر بودند به دبستان جدید منتقل شدند و در سال اول تحصیلی 1323-1324 این تعداد دانش آموزان به 74 نفر رسید که به مدیریت و آموزگاری جناب حاج محمداسماعیلی مدیر و یوسف ادیبی ناظم و آقایان

1-شیخ محمد انصاری

2-عبدا... سعیدی

3-احمد محمدی

4-مریم چمن

آموزگاران ملی و آقایان حاج اسماعیل ادیبی و یوسف ادیبی کادر دوستی و آقای عارفی خدمتگزار را به هزینه خودم استخدام کردم و به کار خود مشغول شدند. همراه با این کار احداث ساختمان کلاسها نیز پیش رفت تا بچه ها از نظر فضای آموزشی در زحمت نباشند. ناگفته نمایند که از همان ابتدا به فکر کلاس دبیرستان هم بودم و در این خصوص نیز اقدام لازم شد. از همان آغاز کار لوازم التحریر تمام شاگردان مدرسه را مجاناً در اختیارشان قرار دادم و برای آنان که تمکن لازم را نداشتند، سالی دو دست لباس و دو جفت گیوه که پاپوش آن زمان بود به صورت کمک هزینه تحصیلی نیز به دانش آموزان هدیه می شد ضمناً سعی می شد به خانواده هایی که فرزند آنان با کار خود به معاش خانواده کمک می کردند از طریق مختلف یاری داده شوند.

حالا نوبت دختران بود. در آن زمان در سورو و تعداد سه بابت مکتبخانه دخترانه جهت فراگیری قرآن وجود داشت که هر کدام از آنها بین 20 تا 25 نفر مکتبی داشتند. از ملاها پرسیدم: بابت هر شاگرد از والدین آنها چقدر می­گیرید؟ گفتند: 10 ریال و پایان حمد و چند سوره دیگر شیرینی می دهند. گفتم: با این حساب درآمد ماهیانه هر کدام از شما تفریباً ماهی 30 تومان می شود. من حاضر هستم هر ماه دو برابر این مبلغ را به شما بپردازم و شما به عنوان معلم قرآن در مدرسه مشغول به کار شوید. فقط یک نفر قبول کرد و عدم همکاری بقیه موجب شد تا امر جمع آوری دانش آموزان دختر با مشکلی بیشتر از پسران مواجه شوم ضمن اینکه اصولاً خانواده ها اکثر در آن زمان اعتقادی به باسواد شدن دختران خود نداشتند. به هر حال با جدیت و پشتکار توانستیم تعداد دختران را به هفتاد نفر در سال های اولیه برسانیم. در این هنگام مدیر مدرسه آقای شیخ حنیف فقیهی بودند که فعالیت خستگی ناپذیر ایشان باعث شد تا مدرسه روز به روز ترقی بیشتر کند به نحوی که با خرید 12 دستگاه بافندگی و سایر لوازم مربوطه جهت ساخت پارچه اولین گام ها برای حرفه ای شدن مدرسه برداشته شد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: