مروارید مهر انلاین گزارش می دهد: بندرلنگه همیشه به خاطر تجارت های گوناگون و پررونقی که در آن زمان انجام می گرفت شلوغ و پر جنب و جوش بود و کشتی های بزرگ و کوچک بین بندر و شیخ نشین های خلیج فارس، هندوستان و کشورهای اروپایی رفت و آمد می کردند.
قایقهای نسبتاً بزرگ که به خانوادههای متمول تعلق داشت سالی چند بار در ساحل بندر لنگه لنگر می انداختند تا بارشان را که اغلب گیاهان معطر دارویی تنباکو، پوست گوسفند، حلزون و غیره بود خالی کنند و به جای آن ها برنج چای کفش و صندل پارچه مواد ساختمانی و گاهی هم برده به دیگر شهرها و کشورها ببرند .
کشتی های بخار هندی انگلیسی هفته ای چند بار به بندر می آمدند.
ظرفیت این کشتی ها در حدود ۳۰۰۰ تن بود که بیشتر مسافر و گوگرد را جابجا می کردند .
بندر لنگه جاذبههای بسیاری برای بازرگانان داشت.
چند کشور خارجی در این شهر کنسولگری دایر کرده بودند .مهمتر از همه بندر لنگه از معدود شهرهای ایران بود که فرودگاه در آن ساخته شده بود .
"خوب به یاد دارم که یک روز هواپیمایی مثل پرنده آهنی بزرگ و دست نیافتنی بالای سرمان پرواز میکرد
حدود سال ۱۹۲۸ میلادی بود.
همه با نگرانی به این پرنده ناشناخته و منحوس خیره شده بودیم بعد از مدتی همه به سرعت به پشت بام رفتیم فقط سالمندان و افراد محتاط از آمدن به پشت بام خودداری کردند .
آنها با صدای بلند فریاد می زدند زود باشین بیاین پایین...!
ممکنه این موجود مزاحم رو سرتون بیفته....!
به راستی که آرزوی دیرینه شاعران و سرایندگان فارسی زمان درباره پروازکن انسان در آسمان و سیر آفاق و انفس به حقیقت پیوسته بود بزرگترها هر چند لحظه یکبار به آسمان نگاه می کردند و بعد در چهره هم خیره شدند گویا با نگاه از یکدیگر می پرسیدند دیگه باید منتظر چه چیزی باشیم ؟!
واقعا دوره آخر زمانه!"
مریم بهنام ، کتاب زلزله، ترجمه نسرین فاروقی،انتشارات دستان،۱۳۸۲، به انتخاب مروارید مهر انلاین