آزاده
هم دردی ودرمانی،آغاز ی وپایانی
من راه نمیدانم، تو راه ،نمایانی،
بادردتوخوکردن هم شافی وهم مرهم
زخمی تو،چو برجانم،بنشینی وبنشانی
ازجمله طبیبانم،آزرده دل وجانم
هستی تو طبیب من،میدانم ومیدانی
آنگه که به امیدی برخاک درت افتم
زیبد که زدرگاهت نومید نگردانی
ازروزازل مارا سهمی زجنون دادی
وآنگه دل شیدا را خود یوسف کنعانی
آزاده زهربندی، دربندتو افتادم
دربند واسیر اینک،آزادم وزندانی
عفت شبان آزاد