خشکیده بوته های گل باغ خاطرات
درچارفصل بی بهار وخیالات بی ثبات
اندوه جانگدازمن ازحد گذشته است
رنجورم ازتلاشی بی وقفه حیات
درسوگ دردناک عزیزان نشسته ام
آشفته حال وبی پروبالم،شکسته ام
ازمن مپرس قصه هجران ودردکوچ
دیریست قصه گوی غریبان خسته ام
آخر چگونه بادل رنجیده خوکنم
گمگشته راچگونه ؟کجا؟جستجوکنم؟
هرلحظه یک ستاره به معراج میرود
تاکی عروج خویشتنم آرزوکنم؟